Hadi Ebrahimi
در
سوگ مرگ فرزند مرتضی عبدالعلیان
پس از سال ها انتظار منتظر دوست دوران دانشجوییام مرتضی بودم که میخواست با همسرش از تورنتو به دیدار من بیاید. انگار نابهنگامیها و مرگ زودتر از ما بیدار میشود و هر روز خبری ناگوار این وظیفه را برای خود قائل است تا از خواب بیدارمان کند. فرزند رشید دوست عزیزم مرتضی عبدالعلیان در میانه ۲۰ سالگیاش در یک تصادف جان جوانش را از دست دادهاست. ما که قرار بود لحظاتی را در کنار هم به شادی و تجدید خاطرات بگذرانیم، مرگ فرزند، اندوه برایمان به ارمغان آورد! چه بگویم و چه میتوان گفت و نوشت در این لحظات و ثانیههای لعنتی که مثل خوره به جان آدم میافتند!
پس از سال ها انتظار منتظر دوست دوران دانشجوییام مرتضی بودم که میخواست با همسرش از تورنتو به دیدار من بیاید. انگار نابهنگامیها و مرگ زودتر از ما بیدار میشود و هر روز خبری ناگوار این وظیفه را برای خود قائل است تا از خواب بیدارمان کند. فرزند رشید دوست عزیزم مرتضی عبدالعلیان در میانه ۲۰ سالگیاش در یک تصادف جان جوانش را از دست دادهاست. ما که قرار بود لحظاتی را در کنار هم به شادی و تجدید خاطرات بگذرانیم، مرگ فرزند، اندوه برایمان به ارمغان آورد! چه بگویم و چه میتوان گفت و نوشت در این لحظات و ثانیههای لعنتی که مثل خوره به جان آدم میافتند!
Joyce Wayneposted toMorteza Abdolalian
Dear Mori, All my thoughts are with you on this sad day. I have been thinking about you and your wife all week, hoping and praying that will find the strength to get through the next weeks and months.Saman Zamanzadehposted toMorteza Abdolalian
شنیدن
خبر واقعا ناراحت کننده بود. تسلیت
ما رو هم پذیرا باشید
Mohammad Bagher Samimiposted toMorteza Abdolalian
مرتضی
ی عزیز خبر را که از دهانت شنیدم با آن
حزنی که در گفتارت بود و با بغض گفتی
"دانیال
من کشته شد !آخه
او فقط بیست سالش بود........." در
هم شکستم خانه ما از این خبر در اندوه فرو
رفت و قلبمان شکست و نتوانستیم از سرازیر
شدن اشکهایمان جلوگیری کنیم . ما
خود را در اندوهت سهیم میدانیم و غم تو غم
ماست . تنها
میتوانیم بگوییم صبور باش صبور باش صبور
باش
دانیل
May 8, 2011 at 10:37pm
پیام هما خیراله پور در صفحه فیس بوکش و پیامهای دوستانش به دیوار فیس بوکش:
چه باید کرد؟ چه باید گفت؟ چه باید دید؟... زندگی را، آغاز را، یا پایان...
چه باید کرد؟ چه باید گفت؟ چه باید دید؟... زندگی را، آغاز را، یا پایان...
امروز
پایان را دیدم...پایان
را از چشمِ پدری دیدم...
پدری
گریان که اشک میریخت و نه اشکِ چشم...
عصارهِ
جانش بود که زندگی را میشست...
خاطرات
را آب میداد تا شاید مجالی یابد برای
احیا شدنشان
پدری
که نه فقط دلتنگ، بلکه دلگیرِ روزهای
نیامده بود
مرتضیِ
مهربان، طاهرهِ نازنین...
خاطراتِ
با شما بودن را که مرور میکنم چیزی
نمییابم جز مهر و محبت و عشق...
ولی
امروز روی دیگرِ سکه را دیدم....
و چه
نامرد است این ناکجا آباد روزگار
امروز
قامتتان توانِ ایستادن نداشت چون قدیم
قدیم
هم غم بود ... اما
امروز غم، غم نبود، ماتم بود...؟
امروز
اشکهایتان سنگ را پوک میکرد...
امروز روز
نبود، کابوس بود...؟
عزیزانم...
امروز
نه فقط چشمهایتان...تمامیِ
وجودتان فریاد بود
فریادت
را بزن، طلبت را به خواه، دلت را خالی
کن ... که
روزگارِ بدون دانیل قلبی بزرگ میخواهد.
بر
سبزه ها نوشتند / لطفا
گل نچینید / اما
چه سود طوفان / خواندن
نمی تواند...تسلیت
می گم عزیزم
چه
کار قشنگی کردی هما جان... بهترین
کار برای زنده نگهداشتن یاد عزیز از دست
رفت
Shima
Asgari chi shode homa joon,
دانیل
پسر دوست عزیزمون آقا مرتضی از پیش ما
رفت. روحش
شاد و یادش گرامی
Maryam
Khabbazian Tasleat Megan Homa Jan , khoda be Shoma va khonevadash
saber bedeh,
Sahar
Hb tasliat migam azizam,mifahmam kheili sakhte
Tah
Min tasliat migam;roohesh shad.
Mahkameh
Hk rohesh shad.yadesh gerami.
Iman
Nami Roohsh shaad
Ghazal
Gholamzadeh kheili narahat shodam,roohesh shad
Hedieh
Krp roohash shad o yadaash gerami
Shima
Asgari tasliat migam, roohesh shad
Farzaneh
Rezanezhad roohesh shad. yadesh gerami.
Arman
Asaiean Roohesh shad!:-(
Harchand kheili az un etefagh gozashte!
Harchand kheili az un etefagh gozashte!
No comments:
Post a Comment