Sunday, April 22, 2012


نمی دانم چه می خواهم بگویم
همیشه درتلاش بوده، بیش از 4 دهه! اما نه برای
خودش. همیشه برای انسا ن، که به او عشق
می ورزد. دردش، درد انسان انتزاعی یا موجودی
موهوم نیست. گرفتاری یک روزنامه نگار در اوین
تهران، یا یک فعال از کشور گریخته در وان ترکیه،
دغدغه ی اوست. چه بسیارند تلاش گرانی که از
یاری او سودبرده اند و خود نمی دانند.
ساده و زلال است، مثل آب چشمه ای پاک. مرتضی
را می گویم. مرتضی عبدالعلیان، که زندگی اش
دغدغه ی انسان است و الان مرگ یک عزیز
سوگوارش کرده است. دانی لاش را از دست داده.
فرزند 20 ساله اش را. تمام تورنتو در جوش است.
هر کس که حتی از دور دستی بر آتشِ تلاش انسانی
دارد با او آشناست و اگر او را از نزدیک تر بشناسد،
نمی تواند ستاینده ی قلب زلال او نباشد، که الان
شکست هاست. طاهره می گوید، غروب شنبه، 7
مه خبر رسید و کمرش را شکست و .... صدای
لرزانش توان ادام هی کلام را از دست م یدهد.
دانیل از سر کار برم یگشته. برای صدمه کمتر به
محیط زیست با اسکیت برد رفت وآمد م یکرد. سر
یک چهارراه با یک اتومبیل، با این سلاح کشتار
جمعی، که سالانه هزاران هزار قربانی می گیرد
برخورد م یکند و ... فاجعه آغاز م یشود.
مرتضی عبدالعلیان، فعال حقوق بشر و
انسا نگرای یست که او را به عنوان یکی از بی نیاز ترین
انسا نها شناخت هام. در برابر صداقت، انسانیت و
دوستی صمیما نه اش سرتعضیم فرو دمی آورم. او و
طاهره مهربان امروز در سوگ دانیل نشست هاند.
می خواهم از دردشان بکاهم اما چگونه؟ به ه.الف.
سایه پناه می برم!
نمی اد‌نم چ م هی خ اوهم بگ یوم
زبانم د رد هان باز بست تس‌ه
ردِ تنگ قفس باز تسو ا فسوس
ک هب لاِ م رغ آوازم ش کست تس‌ه
نمی اد‌نم چ م هی خ اوهم بگ یوم
غمی سا رد تخ اونم م ی گدازد
لایِ ن سانشای آ ر انشنگ
گهی م ی وس‌زدم گ م ه ین اوزد
گهی رد خاطرم م ی ج شود یا ن وهم
ز ر نگ آمیزی غ مهای ا ن هوب
ک ر رد هگ هام جای خون ر وان تسا سی راد هوی زهرآگین ا ندوه
فغانی گرم و خون آل دوو پ ر درد
فرو م یپ‌یچیدم س رد ی هنی تنگ
چ وفر دایِ ی کی اوید ن هی گنگ
ک م هی کوبد س ر یروش د هبر نس گ
سرشکی تلخ و ا روش ز چشم هی لد ن اهن س رد ی م هنی ج شود ش ب و ر وز
چ انن رام ِ گرفت رای ک یر هزد
شرنگ خشمش ا ز نیش جگر وس ز
پر اشین ا‌هیاس ی آشفت هآهنگ
ز م غزم م ی تراو دگیج و گمر ها
چ ر ووح خ اوبگردی ام ت و م دهوش
ک هبی اماس‌ن ب ا هر هفتد ابش نگ ها
ردون س ی ا‌هنم درد ی تس‌خون ب را
ک ههمچون گر م هیی گیر دگل یوم
غمی آشفته، درد ی گر هیآل دو…
نمی اد نم چ م هی خ اوهم بگ یومhttp://www.hafteh.ca/Downloads/PDF/Nr147-web.pdf

No comments:

Post a Comment